۱۳۹۶/۰۲/۱۲
امروز صبح از خواب بیدار شدم باز هم با یادآوری مشکلاتی که این اواخر برام پیش اومد چشمانم رو میبندم. به این فکر کردم که دیشب تا نزدیکای اذان صبح داشتم به این فکر می کردم وقتی سختی میاد سراغم می دونم یا داره امتحانم می کنه که ببینه تو سختی ها چه جوریم نافرمانی می کنم؟یا صبر میکنم،زمان سختی و مشکلات حواسم هست که همه چی تو فرمان خودشه!!!ایمانم محکمه یا نه؟…
یا ممکنه تاوان یکی از کناه هانم باشه که باید شکرش رو به جا بیارم که بدتر از این رو برام نخواسته وخوشحال باشم و خدا رو شکر کنم که این مشکل برای من هستش،وبنده های دیگرش اون رو تجربه نمی کنن وسختی این مشکل رو ندارن و ازش بخوام هیچ بنده ای از بنده هاش به مشکل من دچار نشن…
یا شاید خداوند می خواد با این سختی بهم درجه ای بالاتر بده مثل کربنی که وقتی قراره بشه الماس باید فشار و گرمای خیلی زیادی رو تحمل کنه برای همین ناراضی نباشم فقط از این نگرانم که از امتحان الهی سر بلند بیرون نیام ولی میتونم امید وار باشم که یه روزی این حکمت،این تاوان،این امتحان تموم میشه…
یه چیزی همیشه یادم باشه تو این راه توکلم کم نشه حتی ذره ای.وچه زیباست که صبحم رو با امید به این که تنها خداست که میتونم بهش توکل کنم و روزم رو شروع کنم.
پ.نوشت:به قلم خودم