گالری: "حجابم رادوست دارم..."

هو التواب:

۲۱ دی ماه بود بعد از تموم شدن مدرسه مثل همیشه راه خونه رو در پیش گرفتم. اوایل چادری شدنم بود،چادری که بعد از مدت زیادی فکر کردن به این که آیا میتونم از پس نگهداریش بربیام ؟انتخابش کردم هنوز راه زیادی مونده بود تا برسم خونه.

گروهی از این مزاحم های خیابونی از کنارم رد شدن ،شروع به مسخره کردن پوششم کردن، من هم یک دختر۱۴ساله احساساتی،خیلی ناراحت شدم،که چرا مورد تمسخر قرار گرفتم، ای کاش بیشتر فکر میکردم.

داشتم از تصمیمی که گرفته بودم پشیمون میشدم.

با بغضی در گلو وارد خونه شدم به محض ورودم به خونه صدای اذان ظهر از تلوزیون پخش شد،وضو گرفتم نماز خوندم،گریه کردم،با خدا دردو دل کردم حرف زدم از خدا خواستم راه رو نشونم بده قرآن کوچیکم رو از روی سجاده برداشتم و به سینه فشردم از عمق وجودم ازش خاستم باهام حرف بزنه صلواتی فرستادم صفحه ای از قرآن رو باز کردم به محض باز شدن صفحه آیه۵۹سوره ی احزاب چشمای بارونیم رو بارونی تر کرد.

چه زیبا با من حرف زده بود پروردگارم،چه زیبا قلبم رو آروم کرد با آیه قرآنی خود:

«ای پیغمبر گرامی با زنان ودختران خود وزنان مومن بگو خویشتن را به چادر فرو پوشند که این کار برای اینکه آنها به (عفت و حرّیت) شناخته شوند تا از تعرض وجسارت (هوس رانان) آزار نکشد بسیار نزدیک تر است و خداوند در حق خلق بسیار آمرزنده و مهربان است…»

در دلم غوغایی به پا شد و بیش از پیش از انتخابم خرسند شدم برای انتخاب پوششی به نام چادر وتمام تردید ها و ناراحتی ها رو از قلبم وذهنم بیرون کردم…

پ.نوشت:به قلم خودم

توسط راحله غروی • گالری ها: حجابم رادوست دارم... • کلیدواژه ها: آرامش, حجاب, پوشش, چادر
 
مداحی های محرم